اشعار اربعین حسینی

روضه حضرت زینب سلام الله علیها

***

اربعین تو رسیده است و ز راه آمده است

خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است

زینب از وادی شام آمده چشمت روشن

از کجا تا به کجا آمده ؟ چشمت روشن

آه ای یوسف صد تکه ی بی پیراهن

پیرهن بافته ات را بگرفت از دشمن

به لبش ناله ی محزون اخ العطشان است

روضه خوان حرم و آن بدن عریان است

مو پریشان شده و سینه زن و نالان است

به دلش سوز نهان ، دیده ی او گریان است

زینبی که سر بازار معطل شده است

بهر او چشم حرامی است که معضل شده است

ازدحام هلهله ها خنده ی مردم دیده

ناسزا در همه ی راه چقدر بشنیده

سایه ی بر سر خود را به روی نی دیده

در کنار سر نورانی او می دیده

کوفه با خطبه ی خود ، شام چه غوغا می کرد

خواهرت در همه جا محشری برپا می کرد

خطبه اش تیغ شد و یک تنه یک لشگر شد

گاه چون فاطمه و گاه خود حیدر شد


***

مژدگانی بده عباس که خواهر آمد

خاطر آسوده که با چادر و معجر آمد !

قافله همره خود مشک پرآب آورده

جرعه جرعه غم و اندوه رباب آورده

بسپارید که در علقمه هرگز نرود

وای اگر شکوه ی او پیش ابالفضل رود

آه بانو زچه رو قافله ات کم دارد

بعد از آن شام سیاه اشک دمادم دارد

نکند دختری که بود شبیه زهرا

جای مانده است در آن شام بلا

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:37 | نویسنده : محمد |

 

اشعار اربعین حسینی, دوبیتی های اربعین, شعر اربعین

 

 

سفر کردم به دنبال سر تو
سپر بودم برای دختر تو


چهل منزل کتک خوردم برادر
به جرم این که بودم خواهر تو

 

حسینم واحسین گفت و شنودم
زیارت نامه ام جسم کبودم


چه در زندان، چه در ویرانة شام
دعا می خواندم و یاد تو بودم

 

برای هر بلا آماده بودم
چو کوهی روی پا استاده بودم


اگر قرآن نمی خواندی برایم
کنار نیزه ات جان داده بودم

 

اشعار اربعین حسینی, دوبیتی های اربعین, شعر اربعین

 شعر اربعین حسینی

 

عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم


زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم


تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم


مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم

 

اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم


تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم


چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم


زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح و خون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم


قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم


زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:34 | نویسنده : محمد |

 

 

 

 

ای کربلا به قافله کربلا ببین 
حال مسافران به درد آشنا ببین 
ما زائران خون خداییم کربلا 
بر کاروان زائر خون خدا ببین 
سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست 
احوال ما ز وضع پریشان ما ببین 
من زینبم که درد چکد از نگاه من 
در هر نگاه شعله چندین بلا ببین 
رویم کبود و دست کبود و بدن کبود 
یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین 
اطفال را به گردن و بازو و دست و پا 
آثار تازیانه و بند جفا ببین 
هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان 
هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین 
از سجده های نیمه شب و خطبه های روز 
بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین 
هر جا کنند فتح، گذارند یک سفیر 
وین رسم تازه نیست، بود هر کجا ببین 
ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام 
تا او کند سفارت عظما به پا ببین


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:30 | نویسنده : محمد |

 

 

 

اربعین شد..

                 دل ما

                         در سفر 

                                    کرببلاست

 

 به زودیه زود ماهم میگیم .. ان شاالله

 بعد از جدایی ها به دیدارت رسیدم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:7 | نویسنده : محمد |

دلبستگي به غير شما مي كشد مرا
شوق اميد خير شما مي كشد مرا

ماه محرم و من و مهماني ات حسين
شيدايي زهير شما مي كشد مرا
.
.
عالم به جوش آمده از ذكر نام تو
گستردگي سير شما مي كشد مرا


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 19:14 | نویسنده : محمد |

 

 

شد اربعین و زینب آمد به کربلایت 
تجدید شد برایش ای وای من عزایت

 

عالم دوباره پوشید رخت سیاه ماتم 
فرش است و عرش باهم فریاد غم سرایت

 

دلها به یاد کام عطشان توست پر خون
بارانی است ابر چشم همه برایت

 

آهو به دشت گرید ماهی میان دریا 
دریا به رنگ خون شد جانا از این حکایت

 

سیلاب خون روان است از چشم اهل عالم 
محبوب عالمینی جان جهان فدایت

 

زینب کنار قبرت با اشک و آه و ناله
از جور دشمن دین، دارد بسی شکایت

 

ازسختی مسیر و از رنج راه گوید 
واز ظلم بی بدیل و از جور بی نهایت

 

سجاد را به زنجیر بستند در اسارت 
«گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت»

 

بر راس نیزه دیده زینب سر برادر 
ای کشتی نجات و ای کوکب هدایت

 

رسم برادری نیست تنها نهادن من
برخیز و خواهرت را جانا بکن حمایت

 

هفتاد بار زینب جان داده تا به امروز 
سرها بریده دیده بی جرم و بی جنایت

 

شد اربعین و زینب آمد به کربلایت
تجدید شد دوباره ای وای من عزایت

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 21:5 | نویسنده : محمد |

فرياد يا محمدا زينب رسيد به كربلا
تمام دختركان را نشانه ميكردند
به خنده صحبتي از كار ِ خانه ميكردند
اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را ديدم
دوباره آمدم و قتلگاه را ديدم
براي قافله ات بيرق عزا مانده
هنوز تكيه اي از خيمه ها به جا مانده
هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتي از خار است
بميرم اي گُل ِ من ديدنت چه دشوار است
هنوز رويِ زمين تيرهاي خونين است
هنوز رويِ زمين نيزه هاي سنگين است
هنوز از بدنت بويِ سيب مي آيد
صداي ناله ي مردي غريب مي آيد
اگرچه خويش به دستِ رباب آوردم
به دستِ بي رمقم ظرفِ آب آوردم
بنوش جرعه يِ آبي كه تشنه ات ديدم
اسير ِ مرثيه يِ سنگ و دشنه ات ديدم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 21:0 | نویسنده : محمد |

عاقبت آمدم پس از عمری
به مزارت نه بر مزار خودم
آمدم های های گریه کنم
به دل خون و داغدار خودم
***
چند وقتی ست بغض سنگینی
به گلویم نشسته، میبینی؟
کار خود را فراق با من کرد
کمرم را شکسته میبینی؟
***
شانه های ضعیف طفلانت
خواهرت را کشان کشان آورد
هرکه اینجا رسیده سوغاتی
سر و رویی پر از نشان آورد
***
شرح این راه را یتیمانت
با زبان اشاره می گویند
با لبی زخم خورده، چاک و کبود
با تنی پاره پاره می گویند
***
شام با من چه کرده، میبینی؟
روی پیشانی ام پر از چین است
بعد از این ضجه ای نمیشنوم
گوشم از تازیانه سنگین است
***
با اشاره رباب می گوید
هیچ داغی شبیه این غم نیست
بین گهواره نه ببین زینب
کودکم بین قبر خود هم نیست
***
از سرت بی خبر نبودم که
هر شبی دست این و آن دیدم
با کمی لخت خون عقیقت را
من به انگشت ساربان دیدم
***
بود بر گیسوان تو جای
پنجه ی چندتا زنا زاده
زود فهمیدم از محاسن تو
که سرت در تنور افتاده
***
کاش میشد که بوریا بودم
تا نگه دارمت همیشه تو را
کاش میشد که بوسه ای بزنم
باز حلقوم ریش ریش تو را
***
اربعینی گذشته اما باز
نیزه هاشان هنوز در خاک است
لخته خون های خشک بر تیر است
تیغ های شکسته بر خاک است
***
یاد عصری که دیدمت اینجا
بعد غارت عجیب میخندند
حرف سوغات بود و با عجله
از تنت تکه تکه می کندند
***
پای من جان نداشت تا آیند
بی اثر بود هرچه کوشیدم
از سر شیب تند گودالت
تا کنار تن تو غلطیدم
***
سر عمامه و عبایت نه
بود دعوا برای پیرهنت
دست هایم برید وقتی که
تیغ ها را کشیدم از بدنت

شاعر : حسن لطفی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:58 | نویسنده : محمد |

آنكس كه مارا نورُ كُم واحد نوشته
آب و گِل ِ مارا ز يكديگر سرشته
از روز ِ اول تا كنون كس در بهشته
اُنس ِ من و تو پا نزد حتي فرشته...
تو ماندي و من رفتم و اي داد بيداد
خواهر شدن آخر چه كاري دست من داد
اين خواهري كه بار ِ غم دارد ميارد
با خواهر ِ چل روز ِ پيشَت فرق دارد
گريان به روي قبر تو سر ميگذارد
پيراهنت را رويِ سينه ميفشارد
از اين سفر اين است دستاوردِ زينب
پاشو برايِ تو كفن آورده زينب
از كربلا رفتم رسيدم كربلا باز
پُر شد مشام من ز عطر ِ نينوا باز
با خطبه هايم زنده شد دين ِ خدا باز
پيروزمند از شام برگشتم كه تا باز...
...مثل گذشته مونِسَت باشم برادر
اينجا بمانم پيش تو تا صبح محشر
اينجا همان جايي ست كه دلبر كُشي شد
با داغ ِ اسماعيل ها  هاجر كُشي شد
در ساحل ِ يك روز آب آور كُشي شد
بر رويِ دستان حسين اصغر كُشي شد
اكبر همين جا پيكرش شد ارباً اربا
قاسم همين جا سينه اش شد مثل زهرا
اينجا تن پاكت ميان خون وضو كرد
شمر آمد و با خنجرش قصد گلو كرد
خنجر نبُرّيد و لعين كاري مگو كرد
لج كرد و با چكمه تنت را پشت و رو كرد
با پشتِ خنجر آنقَدََر زد تا سر افتاد
بالاي تل ِ زينبيه خواهر افتاد
آنان كه باباي تورا تكفير كردند
در چند ساعت خواهرت را پير كردند
جسم تورا آماج صدها تير كردند
مركب سواران پيكرت را زير كردند
ميتاختند و خاك مقتل گرم ميشد
با سُمِّ مركب استخوانت نرم ميشد
زخمي به بازوي تو خورد و ديد خواهر
سنگي به ابروي تو خورد و ديد خواهر
نيزه ز پهلوي تو خورد و ديد خواهر
پنجه به گيسوي تو خورد و ديد خواهر
قاتل تمام هِمَتَش را ميگُمارد
عمامه ات را از سر ِ تو در بيارد
تو روي نيزه رفتي و من روي محمل
دنبال ميكردم تورا منزل به منزل
در بين آواز و هياهوي اراذل
قرآن تلاوت كردي و بُردي ز من دل
هربار چشمم خيره ميشد در دهانت
سرنيزه را ميديدم از پشت زبانت
از بال جبرائيل شهپر را گرفتند
اسباب معراج كبوتر را گرفتند
از ما تقاص ِ بدر و خيبر را گرفتند
هر كار كردم باز معجر را گرفتند
بي روسري بودم ولي با آستينم
گفتنم كه ناموس اميرالمؤمنينم
بي تو ميان كوچه و بازار رفتم
با محمل ِ بي پرده در انظار رفتم
بي مقنعه تا گَرده يِ اشرار رفتم
با دستهاي بسته تا دربار رفتم
يادم نرفته ازدحام مردها را
بي قيديِ دستان آن ولگردها را
تا رأس سقاي حرم را مثل قرآن
بر نيزه ميبستند در پيش اسيران
در كوچه هاي شام ميشد راه بندان
آتش شراره ميزد از جان يتيمان
چشم سكينه تا عمو را رويِ ني ديد
رأس ابوفاضل به رويِ نيزه چرخيد
از شام آوردم سلام دخترت را
پيراهن و عمامه و انگشترت را
بنگر شقايق هاي زرد و پرپرت را
امداد كن با گوشه چشمي خواهرت را
بايد از اينجا خسته برگردم مدينه
با يك دل بشكسته برگردم مدينه

شاعر : حسین قربانچه

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:54 | نویسنده : محمد |

مسلم بن عقیل نور دوعین
آن عمو زاده و رسول حسین

وارد کوفه گشت با اکرام
در پی اش شد روان هزاران گام

همگی صحبت از وفا کردند
جمله انکار هر جفا کردند

چون به کوفه رسید ابن زیاد
کوفیان را وفا برفت از یاد

دلشان شد ز ترس آکنده
جمعشان مضمحل پراکنده

مسلم اندر غروب تنهاشد
بر رخش گرد غم هویدا شد

غم ارسال نامه اش به حسین (ع)
که بیا کوفه ای ضیاء دو عین

کو به کو دشمنان به دنبالش
با دو طفلش عجیب بود حالش

عاقبت انتهای کوچه ی تنگ
شد اسیر عدو به صد نیرنگ

حیله هایی بر او به جنگ زدند
بر سرش خرمنی ز سنگ زدند

دست بسته ببردنش بر بام
جانیانی بدور از اسلام

بام دارالاماره از پیکر
سر او شد جدا و عمر آخر

آخرین حرف او به اشک و به آه
طرف صحبتش حسین (ع) آن شاه

شیعیان را امام کوفه میا
ای شه بامرام کوفه میا

شاعر : اسماعیل تقوایی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:52 | نویسنده : محمد |

یا مسلم بن عقیل (ع)

پیرهن خونی و سر خونی، دو چشمم تار تار
گیر افتادم میان مردم بی بند و بار
می شوی آقا کجا با اهل بیتت رهسپار
کوفه می آیی بیا اما نه با ایل و تبار
اعتقاد مردم کوفه پر است از انحراف
نامه هاشان مملو از صد ها دروغ شاخدار
رو ندارم تا به رویت بنگرم ای ماه رو
شرمسارم شرمسارم شرمسارم شرمسار

بر سر دارالعماره دار عشقم می زنند
سنگ و نیزه بر تن دیوار عشقم می زنند

دخترم را کن فدای دخترت مولای من
شانه بر مویش بزن نازش بکن آقای من
در بغل گیرش به رویش بوسه هایی هدیه کن
تا نبیند در دلش خالی ز مهرت جای من
از چه می آیی به کوفه راه را کج تر نما
مردمانش در پی ضربند در منهای من
دردهایی در نواحی شکم حس می کنم
تیرهاشان رفته در این کیسه ی صفرای من

کیسه صفرایم فدای کیسه صفرایت حسین
مردنم بهتر..... نبینم نیزه در نایت حسین

شاعر : جعفر ابوالفتحی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:46 | نویسنده : محمد |

پیر دیار غم به خرابات می رسد
ره وا کنید! عمه سادات می رسد

سیمرغ پر شکسته ز طوفان طعنه ها
از راه فتح قلعه شامات می رسد

محمل سوار جاده آزادگی و عشق
در اوج افتخار و مباهات می رسد

فرمانده سپاه عزادار هاشمی
دل خسته از دیار مکافات می رسد

گرچه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست،

این سربلندی اش به سماوات می رسد

چادر به سر و پوشیه بر چهره آمده
خورشید، پشت ابر, اشارات می رسد

یک بار هم مقابل دشمن زمین نخورد
یک روز این ادله به اثبات می رسد

آن روز خون منتقم آید به جوش و بعد
هر کس به او زده به مجازات می رسد

بعد از نزول شعر بلند صبوری اش
پایان بی نظیر, مراعات می رسد

خرما به دست دختری از بین قبرها
دارد برای دادن خیرات می رسد...

شاعر ؟؟؟؟


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:40 | نویسنده : محمد |

خواهرت بازم به کربلا رسیده
برگشته امّا با قامت خمیده
هر جا رفتم همراهم بوده سر تو
خوب می‌دونی که زینب چه‌ها کشیده
اومدم با کوه مصیبت ، اومدم از سفر غربت
بذارم سرمو رو تربت
حال منو می‌دونی ، شد این چشم بارونی
راویِ پریشونی
مظلوم حسین جانم
******
اومده زینب بالای مزار تو
آرزومه جون بدم در کنار تو
ای کاش می‌مُردم من امّا نمی‌دیدم
جون داده تو خرابه یادگار تو
می‌خونم با شیون و ناله ، از فراق اون گل لاله
امون از غصه‌ی سه ساله
همراه منه روحش ، کشته منو اندوهش
اون پاهای مجروحش
مظلوم حسین جانم

شاعر : یوسف رحیمی


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:36 | نویسنده : محمد |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • لیونکس